درود بر چله نشین انجمن یاران جدا از هم من تا دیدم آپ شدی گفتم عرض ادبی کرده باشم و اما معادله من سه مجهولیه و مجهول سوم؟ جواب آن را تنها انسانهای طبیعی می دانند و تو نیز میدانی به من هم سر بزن دکه شلوغی دارم و پر از خرت و پرت اما همیشه برای خوردن یه قهوه تلخ جایی هست اگر که تو حالش را داشته باشی
عمو سیبیلوو
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 ساعت 11:18 ق.ظ
به به دادا حال و احوال . باز هم اینجا مهربون بازاره . ای نامرد ... بینم آقای چراغی عزیز دل این مهربون ها رو می شناسه ... اون پایه صندلی همین جورا درست نشده دادا چی خیال کردی . .. فقط کافیه یه بنده خدایی یه خبری به آقای چراغی عزیز دل بده ... کارت تمومه ... دیگه چه خبر ؟؟؟ دلم برات تنگ شده دادا ... علی چه کار میکنه ؟؟ هنوز نرفته همدان ... پس افتادی برج ۸ .. نامه دوم من هم هنوز نیومده ... نمی دونم چی میشه ... ابوالفضل دلم برات تنگ شده ... به امید دیدار ... یاد اون موشهای عزیز به خیر ... و آن موش گیر معروف ... آن یکه نواز ... راستی اون شعر ها رو بنویس برام می خوام پابلیش کنم ... به همه وخانواده مهترمت سلام برسون ... اون چاقالو کوچولوو رو هم از طرف من ببوس ...
عمو سیبیلوو
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 ساعت 07:00 ق.ظ
سلام عزیز دل . دست و پنجول آقای چراغی عزیز درد نکنه . بابا دادا بهت گفتم پایه میز رو بیخود و بی جهت درست نمی کنند . . برای هر دوی شما از خداوند آرزوی شادکامی دارم .
عمو سیبیلوو
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1385 ساعت 09:17 ق.ظ
سلام بر عزیز دل بر دهان لگام زده . حال و احوال چگونه است . فعلا رفتم توی خط اینگونه نگارش . نظر شما آنکه فرموده بودی تایید نشود به اشتباه تایید شد . باید مرا بخشوده کنی ( جیگرت حال اومد ) بابا امروز میره بیمارستان تا عکس برداری بشه . من خودم هم اومدم اینجا رشت که ببینم سربازیم چطور میشه از قرار معلوم باید برم کرمانشاه یا یه دوره کد باید بگذرونم و یا نه معلوم نیست . یعنی دوباره آموزشی این هم شده غوز بالا غوز . شنبه باید برم و بابا هم شنبه میره که عمل کنه . من هم اینجا نیستم و باید به ناچار در چنین شرایطی تنهاشون بزارم . یه مفدار قاطی پاطی شدم . باید ببخشی . برت آرزوی خوشبختی می کنم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام مهربون!
...پس اگر بودن نباشه ... شدن چگونه معنی پیدا میکنه؟؟!!
درود بر چله نشین انجمن یاران جدا از هم
من تا دیدم آپ شدی گفتم عرض ادبی کرده باشم
و اما معادله من سه مجهولیه
و مجهول سوم؟
جواب آن را تنها انسانهای طبیعی می دانند
و تو نیز میدانی
به من هم سر بزن
دکه شلوغی دارم و پر از خرت و پرت
اما همیشه برای خوردن یه قهوه تلخ جایی هست
اگر که تو حالش را داشته باشی
به به دادا حال و احوال . باز هم اینجا مهربون بازاره . ای نامرد ... بینم آقای چراغی عزیز دل این مهربون ها رو می شناسه ... اون پایه صندلی همین جورا درست نشده دادا چی خیال کردی . .. فقط کافیه یه بنده خدایی یه خبری به آقای چراغی عزیز دل بده ... کارت تمومه ... دیگه چه خبر ؟؟؟
دلم برات تنگ شده دادا ... علی چه کار میکنه ؟؟ هنوز نرفته همدان ... پس افتادی برج ۸ .. نامه دوم من هم هنوز نیومده ... نمی دونم چی میشه ... ابوالفضل دلم برات تنگ شده ... به امید دیدار ... یاد اون موشهای عزیز به خیر ... و آن موش گیر معروف ... آن یکه نواز ... راستی اون شعر ها رو بنویس برام می خوام پابلیش کنم ... به همه وخانواده مهترمت سلام برسون ... اون چاقالو کوچولوو رو هم از طرف من ببوس ...
سلام عزیز دل . دست و پنجول آقای چراغی عزیز درد نکنه . بابا دادا بهت گفتم پایه میز رو بیخود و بی جهت درست نمی کنند . . برای هر دوی شما از خداوند آرزوی شادکامی دارم .
سلام بر عزیز دل بر دهان لگام زده . حال و احوال چگونه است . فعلا رفتم توی خط اینگونه نگارش . نظر شما آنکه فرموده بودی تایید نشود به اشتباه تایید شد . باید مرا بخشوده کنی ( جیگرت حال اومد ) بابا امروز میره بیمارستان تا عکس برداری بشه . من خودم هم اومدم اینجا رشت که ببینم سربازیم چطور میشه از قرار معلوم باید برم کرمانشاه یا یه دوره کد باید بگذرونم و یا نه معلوم نیست . یعنی دوباره آموزشی این هم شده غوز بالا غوز . شنبه باید برم و بابا هم شنبه میره که عمل کنه . من هم اینجا نیستم و باید به ناچار در چنین شرایطی تنهاشون بزارم . یه مفدار قاطی پاطی شدم . باید ببخشی . برت آرزوی خوشبختی می کنم