ای که تو جاری توی رگهام ، صدای پای نفسهام
ای که بوی تو رو داره ، لحظه های خواب و رویام
فرصت بودن با تو ، اگه حتی به نفس بود
برای باور بودن، همه چیز و همه کس بود
کاش می شدبا تو بهار آرزوهام پا بگیره
کاش می شد با تو دوباره زندگی معنا بگیره
کوچ عاشقانه ی تو لحظه ی شکستنمن
خلوت شبانه ی من تا همیشه از تو روشن
از غم نبودن تو گریه کردم تو ندیدی
هق هق تلخ صدامو تو نبودی نشنیدی
اگه از نگام میپرسی...دیگه نسیت رفته از یاد....
اگه از صدام میپرسی... دارهپر میکشه باباد...!
ابوالفضل جان سلام
خسته نباشی
شعر قشنگی بود فونت نوشته هات و یا رنگ اونها را تغییر گاها تغییر بده تا وبلاگت جذابتر بشه
ممنون
موفق باشی
تا بعد.....